روایت زندگی کارخانه دار بزرگی که ۷۰۰ مدرسه در ایران ساخت اما در سوئیس فوت کرد!
داستان زندگی حاج جلیل خسروشاهی دستکمی از افسانههای باورنکردنی ندارد با تفاوت که ماجراهای زندگی این مرد نیکوکار همگی واقعی و تنها شبیه افسانه هاست. یک روی زندگی او آنقدر عادی و معمولی است که آدم باور نمیکند روی دیگر این زندگی چنان مملو از اتفاقهای بزرگ از جنس خیرخواهانه و نکوکارانه باشد.
همشهری آنلاین: داستان زندگی حاج جلیل خسروشاهی دستکمی از افسانههای باورنکردنی ندارد با تفاوت که ماجراهای زندگی این مرد نیکوکار همگی واقعی و تنها شبیه افسانه هاست. یک روی زندگی او آنقدر عادی و معمولی است که آدم باور نمیکند روی دیگر این زندگی چنان مملو از اتفاقهای بزرگ از جنس خیرخواهانه و نکوکارانه باشد. تولد و کودکی حاج جلیل مثل همه زندگیها بود. او در سال ۱۲۹۸ شمسی در یک خانواده پرجمعیت در تبریز به دنیا آمد، با هفت خواهر و برادر. پدرش حاج غفار خسروشاهی، از تاجران بسیار بزرگ و موفقی بود که سهام عمدهای در شرکتهای مختلف داشت و با دو نفر از برادرانش، حاج میرزا حسن و حاج حسین که از تاجران سرشناس بودند، کار میکرد.
سارا سلطان خسروشاهی، مادر جلیل هم زنی مومن و پاکدامن بود که حساسیت زیادی برای تربیت درست فرزندانش داشت. هوش و استعداد فرزندان خانواده خسروشاهی زبانزد خاص و عام بود بهطوری که برادر بزرگتر جلیل در سال ١٣٠٨ از مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی با کسب رتبه اول و دریافت مدال، فارغالتحصیل شد اما جلیل بعد از گرفتن دیپلم در بازار سلطانی تبریز مشغول به کار شد. دوران سربازی جلیل با اشغال ایران توسط نیروهای خارجی مصادف شد.
جلیل تنها ١٩سال داشت که پدر او را به کارخانه پارچهبافی آذربایجان در قزوین که سهمی در آن داشت، فرستاد و او با کمک یک مهندس ایتالیایی به نام سومارگو، ٢سال به نحو احسن کارخانه را مدیریت کرد. جلیل برای یادگیری زبان انگلیسی هر روز پای برنامه ١٥دقیقهای آموزش زبان مینشست و از یک ارمنی خواسته بود به او در یادگیری زبان کمک کند. او به نقاشی هم علاقه داشت، اما به دلیل تعصب خانوادهاش این هنر را مخفیانه یاد گرفت. بعد از مدتی به آلمان رفت. وضع آلمان بعد از جنگ جهانی آشفته بود و او هم با زبان آلمانی ناآشنا، اما با پشتکار زیاد توانست برای تجارت فرش مجوز بگیرد. او دست از تلاش برنداشت و توانست نمایندگی چند محصول را در ایران بگیرد. جلیل خسروشاهی مرد تلاشگری بود و هیچگاه در این مسیر قصور نمیکرد. او در سال ١٣٣٦ با برادرش شریک شد و اینگونه بود که شرکت «مینو» پایهگذاری شد. خسروشاهی ١٩سال از عمرش را در آلمان گذراند و با وجود شرایط مالی خوب هیچگاه خانهای برای خود نخرید؛ «خانه من ایران است و روزی به آنجا باز خواهم گشت»، این عقیده خسروشاهی بود.
درگذشت همسر و نقطه عطف زندگی
حاج جلیل که در سال ۱۳۲۳ با دختر خالهاش رفعت کمپانیه ازدواج کرده بود، در سال ١٣٤٤ همسر ٤٢سالهاش را بر اثر بیماری خونی از دست داد؛ مرگ همسرش نقطه عطف زندگی او شد. در یکی از روزهایی که برای سرکشی به انبار فرش تجارتخانهاش در هامبورگ رفته بود، این سوال برایش پیش میآید که داشتن این مقدار فرش یا کمتر از آن چه فرقی برای من دارد! آیا این حجم از دارایی میتواند از غصههای من کم کند؟ و از همان جا تصمیم میگیرد بعد از ١٩سال به همراه دخترانش به ایران برگردد.
در ایران با عالم بزرگ، مرحوم صفارهرندی که شبها در مسجد هرندی علوم حدیث میآموخت و آقای عالینسب که از خیرین معتمد و از صاحبان خوشنام صنعت بود، آشنا شد و همکاریهایی را با این دو آغاز میکند. مرحوم صفارهرندی و آقای عالینسب با شناختی که از روحیه خسروشاهی پیدا میکنند، چند خانواده بیسرپرست را به او معرفی میکنند و این بابی میشود برای فعالیتهای خسروشاهی در این زمینه و ظرف چند سال ١٨٠ خانواده در قم، ١٦٠ خانواده در تهران و ١٥٠ خانواده در تبریز تحت حمایت او قرار میگیرند.
خسروشاهی خانههای استیجاری این خانوادهها را خریداری میکرد و به نام فرزندان این خانوادهها سند میزد. او هر ماه هزینه زندگی آنها را تامین میکرد. درواقع او صدها کودک را تحت سرپرستی خود داشت، بیآنکه آنها چهره او را ببینند. خسروشاهی کودکان تحتسرپرستی خود را یاری میکرد تا تحصیل کنند و صاحب کار و زندگی شوند. تهیه سالانه دههاهزار جفت کفش برای مستحقان، یکی دیگر از کارهای او بود. جلیل خسروشاهی به سرپرستی گلشن و دکتر سخایی موسسه درمانیای برای بیماران نیازمند تاسیس کرد. این موسسه نیازمندان را تا مراحل پایانی بهبود تحت حمایت خود داشت. بعد از انقلاب زمانی که کارخانه «مینو» ملی شد، هیچ عکسالعمل تندی از خود نشان نداد و تنها گفت؛ اگر با ملی شدن این صنعت نفعی به مردم کشورم میرسد من هیچ اعتراضی ندارم. زمانی که سرمایهداران وامهای کلان دولتی را به خارج از کشور میبردند، او در ایران کارخانههایش را توسعه میداد چون نمیخواست بر اثر وضع آشفته کشور کارگران کار خود را از دست بدهد. در زمان جنگ هم قسمت اعظم سرمایهاش را از خارج کشور به حساب ارزی هلالاحمر حواله کرد.
مدرسهسازی در روستاهای دورافتاده
حاج جلیل تصمیم گرفت در روستاهای دورافتاده و محرومی که کودکانش برای رسیدن به مدرسه باید از رودخانه، کوه و جنگل عبور میکردند، مدرسه بسازد. اولین اقدام شایسته ایشان در امر مدرسه سازی، احداث ۱۲ باب مدرسه به نام مقدس ۱۲ امام در خسروشهر، آذرشهر، شبستر و تبریز بود. او معتقد بود که مدارس باید جاهایی ساخته شوند که کسی آنجا مدرسه نمیسازد. میگفت هرجا مدرسه باشد آنجا آباد میشود. اما دو شرط بسیار مهم داشت؛ اول اینکه مدارس در دل روستا باشد و دوم در کنار جاده نباشند! با همین شرط و یک تیم تشکیلاتی فعال و خوشفکر بیش از ۷۰۰ مدرسه تا لحظه فوت خود ساخت.
ساخت مدرسه تنها خواستهاش نبود. بلکه رسیدگی به حال و روز محرومان آن مناطق و توجه به درمان و سایر هزینههای دانشآموزان از جمله اقداماتی بود که نمایندگانش آنها را اعلام میکنند. تهیه عینک، لباس و کفش و کتاب هم در همه حال انجام میشد. حتی برخی از بیمارانی که در مناطق محروم بودند و امکان حضور در تبریز و مراکز درمانی مجهز نداشتند ازطرف تیم حاج جلیل به تبریز میآمدند در بهترین محل اسکان داده و پس از طی مراحل درمانی به روستای خود بازمیگشتند. تیم تشکیلاتی حاج جلیل هم هر چند وقت یکبار موظف به تماس گرفتن و اطلاع از حال و احوال آن افراد بودند. بسیاری از مسئولیتهای اجرایی را افراد نزدیک حاج جلیل و دوستانش بر عهده داشتند. اما این همه فعالیتهای آن مرد نیکوکار نبود. ایجاد انتشارات فنی ایران و بنیان گذاری آموزش فنی حرفهای کشور گامی دراعتلای فرهنگ و آیندهسازان این مرز و بوم است.
حاج جلیل همیشه معتقد بود ثروتی که دارم ماحصل هوش و نبوغ خودم نیست بلکه توزیع نامتوازن ثروت این همه را در اختیار من گذاشته است. تواضع بینظیر او در عین بزرگواری و عمل نام حاج جلیل خسروشاهی در زمره بزرگترین نیکوکاران ایران قرار داده است.
بنیانگذاری سه حوزه
تاریخ معاصر، حاج جلیل خسروشاهی را بنیانگذار فرهنگ مدرسهسازی در ایران، بنیانگذار سازمان فنی حرفهای در ایران و بنیانگذار اقتصاد نوین در ایران و خاورمیانه معرفی میکند. تاسیس انتشارات فنی ایران از دیگر اقدامات این مرد خیّر و دوستدار فرهنگ و مردم بود حاج جلیل هرسال سود حاصل از تجارت و کارخانههایی را که داشت برای معتمدانش در سراسر کشور میفرستاد و از آنها میخواست مدرسه بسازند و حاصل این تصمیم و همت او مدارس زیادی در روستاهای دورافتاده این مرز و بوم شد اما سر در هیچ مدرسهای نام خسروشاهی را به خود ندید و هیچگاه در هیچ مراسم کلنگزنی یا افتتاح حاضر نشد.
بسیاری از مدارسی که وی سالیان پیش ساخته، جایی ثبت نشده است. سوای ساخت مدارس بیش از هزار سرویس بهداشتی نیز در مدارس سراسر ایران ساختند و انتشارات فنی ایران را راهاندازی کرد که به چاپ و نشر کتابهای مفید و فرهنگ سازی برای کودکان، جوانان و عموم مردم پرداخت تا سطح علمی کشور ارتقا یابد. سرانجام حاج جلیل خسروشاهی روز دوشنبه پنجم شهریور سال ۱۳۸۶ در سن ۸۸ سالگی در خانهاش در کشور سوئیس چشم از جهان فروبست. زمان فوت حاج جلیل، روبان افتتاح چند مدرسه در روستاهای ایران به نیابت از او قیچی شد. جلیل خسروشاهی پدر بینشان و بیآوازه هزاران کلاس درس و دههاهزار دانشآموز و معلم این مرز و بوم است.